Wednesday 9 November 2011

امروز

امروز میان ترم داشتم، فردا هم دارم، دو تا پروژه برای آخر ترم، چند تا آزمایش عقب مونده و و و ...

صبح از خواب بیدار شدم، ماشین پنچر بود، زاپاس رو در آوردم انداختم زیر ماشین، کم باد بود، هه هه، شانس آوردم چند تا از کارگرای آپارتمان بودن، بهم گفتن که مجتمع تنظیم باد داره، میزون شد، توی راه دانشگاه به شدت بارون می‌‌آمد، با فلاشر روشن آروم از کنار می‌‌رفتم، رسیدم، پارک کردم. ده دقیقه راه بود تا دانشگاه، بارون مثل دوش بود، تا رسیدم از در رفتم تو، ۱۰ ۱۵ نفری که بودن شروع کردن به وضع من خندیدن، همه جام خیس شده بود، هه هه.

رفتم توی دستشویی، لباسم رو چلوندم، جزوم رو برداشتم، توی محوطه بیرون ساختمون کفشم رو در آوردم، جورابم رو پهن کردم، نشستم روی زمین مشغول خوندن. هوا تقریبا گرم بود، ۲۵ ۲۶ درجه. یک ساعتی‌ صبر کردم ولی‌ خشک نشدم، یکی‌ از بچه‌ها گفت که توی آزمایشگاه یه گرم کننده صنعتی هست، مثل سشوار بود، نیم ساعتی‌ خودم رو خشک کردم، خیلی‌ بهتر شد. پنج و نیم رفتم سر امتحان.

۸ اینا رسیدم ماشین، بخاری رو گذشتم روی ۹۰ فارنهایت و اومدم خونه. 

الان داشتم برف پاییزی تهران رو می‌‌دیدم، یاد بخاری گازی افتادم و اینکه زمستونا زیاد سردم نبود.