باد میآمد، ابرها را با خود میآورد و میبرد، نور آفتاب را هم، گرما را هم، شادی را هم...
کوچکترها بی توجه، با آهنگ تکراری آب جو میخوردند، با چکش و میخ و چوب بازی میکردند...
چیزی برای به دست آوردن، یا از دست دادن نداشتند، مسیر حرکت ایشان از مسیر باد جدا بود...
بی توجه، بلند میخندیدند، یک دیگر را در آغوش میکشیدند، چکشی بر چوبی میزدند...
باد بی محابا میوزید، لحظه را، زمان را، زندگی را با خود میبرد...
آانها غرق در لحظه، چکشی بر میخی میزدند، بوسهای میدادند و میگرفتند...
سمت ما بادمی آمد، طاقتم را با خود میبرد، گرمایم را، موهایم را...
آنجا گرمای دلنشین آفتاب بود، و سکون دلپذیر لحظه...
ولی من بلند تر، خیلی خیلی بلند تر از آنها میخندیدم...
دوستش دااااااشتممممممممممممممممم
ReplyDeleteچه به دل نشست
ه"خنده"! خیلی بلندتر از بقیه... آخ! می ترسم یادم بره یعنی چی! فکر کنم هنوز همون آدمم! که صدام گوش لک رو کر می کرد... اما می ترسم که اون آدم فراموش بشه... مرسی که نوشتی... سعی می کنم توی این هفته حداقل یک بار بخندم... همون جوری
ReplyDeleteپینوشت: مهاجرانی هم بین اون همه از اسم ها، کنار بلاگم جا خوش کرده، چون واقعاً دوستش دارم!!!! اما بودن اون بلاگ ها، اون کنار معناش این نیست که قبولشون هم دارم! کما این که مثلاً سه-چهارتایی هم بلاگ نویس اون وسط ها پیدا می شن که مطمئنم حداقل یکیشون از همونهاست که بچه های مردم را نه با باتوم، بلکه حتی ممکنه با تفنگش زده باشه... خوندنشون برام جالبه، حتی اگه بدونم حرفهای کسیه که دیروز روز چه کارها که نکرده... به حرها یک آدمیزاده
هه هه! حرها= هر حال
ReplyDelete!!!
@ نیلو: ممنون، خوش حالم کردی
ReplyDelete@ نگار، ممنون، فضولی نمیخواستم بکنم، خودمم میخونم، ولی مصادف شد با عوضیهای نبوی و پای بندی مهاجرانی به ولایت فقیه، قات زدم یوهو :) مطمئنم اگه مهاجرانی هم مثل گنجی کرده بودن توی سلول و بلا سرش آورد بودن، الان سکولار بود :))
الان یعنی تو بلاگ می خوایم بحث سیاسی بکنیم؟؟؟ نمی پسندم! جواب تو یک کلمه: مخالفم! ه
ReplyDeleteاعتقادات عجیب غریب منو که مسلمان وار نیست اما مسلمآ سکولار هم نیست را می دونی... پس حق می دم که شاید آدم های دیگه ای هم تو این دنیا پیدا بشن که اعتقادات عجیب غریب خودشونو داشته باشن
به هر حال ممنون که به گوشه کنارهای بلاگم هم سر می زنی
This comment has been removed by the author.
ReplyDeleteنمیخوام بازی بلاگای راه بندازم، نظر و عقیده ت هم برای کاملا محترم، ولی چند تا چیز به نظرم میاد که شاید بد نباشن بگم:
ReplyDeleteسکولاریسم مخالفت با ادیان نیست، صرفاً جدایی دین از سیاست و دولت است، که فکر کنم اینجوری همهٔ افراد با هر نوع طرز فکری و دینی میتونن کنار هم زندگی کنن.
مشکل من با این آقای مهاجرانی اینه که ایشون میخواد طرز فکرش را به من تحمیل کنه، البته ایشون از جنس خوبشه، یعنی فقط به حرف زدن راضی میشه، ولی بعضیها با چوب و چماق میفتن به جون آدم.
من برای هر نوع طرز فکر احترام قائلم، به شرطی که اون طرز فکر هم من را قاطی آدمیزاده بدونه
ممنون که جواب دادی :)