امروز از اون روزای تاریک و خسته بود، یک شنبه سگی، مزه جمعههای تهران
میداد ,هوا هم داره سرد میشه، چه قدر دلم برای دکهٔ روزنامه فروشی سر کوچه
تنگ شده یه چرخی میزدم بین روزنامه ها، یکیش رو بر میداشتم و کلی مشغول بودم
شهر کتاب، دست دومیهای انقلاب، کتاب فروشی سر کوچمون سفارش میگرفت
میرفت تو دل انقلاب پیداش می کرد
کفّ کردم اینقدر فارسی را پای کامپیوتر خوندم
No comments:
Post a Comment