Tuesday 20 October 2009

امروز صبح ساعت ۷:۲۵ از خواب بیدار شدم، حدود ساعت ۱۰ رسیدم دانشگاه، حس سر درد تا عصری باهام بود
تکلیف شمارهٔ ۳ درسم را انجام دادم و‌ نمرهٔ کاملش رو گرفتم، حس خوبی بود وقتی‌Email اومد که نمرهٔ کامل گرفتی‌.
تا حالا تنها چیز خوبی که از درس خوندن نصیبم شده همین بوده، بعد یه عالم جون کندن، نمرهٔ خوب. مثل شرطی کردن بچه میمونه، اگه فلان کارو کنی‌ بهت شکلات میدم.
عصری با یکی‌ از بچه‌ها رفتیم ورزش، ۴ ۵ روز می‌‌شد نرفته بودم، مثل معتادی که به مواد برسه، اولش تن درد داشتم بعدش سر حال شدم. بعد از صرف مقداری پروتئین و نشاسته، راهی منزل.
کار خواستی‌ از پیش نرفت امروز، فقط این حس کلافگی رو نداشتم.
الانم یه کتابی میخونم و میخوابم، امیدوارم فردا صبحی‌ سر موقع بیدار شم، یعنی‌ ۸صبح.

No comments:

Post a Comment